رنگین کمان
|
مهرورزان زمان های کهن هرگز از خویش نگفتند سخن که در آنجا که" تو" یی بر نیاید دگر آواز از "من"! ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد هر چه میل دل دوست، بپذیریم به جان، هر چه جز میل دل او ، بسپاریم به باد! آه ! باز این دل سرگشته من یاد آن قصه شیرین افتاد: بیستون بود و تمنای دو دوست. آزمون بود و تماشای دو عشق. در زمانی که چو کبک ، خنده می زد " شیرین" ، تیشه می زد "فرهاد"! نه توان گفت به جانبازی فرهاد : افسوس، نه توان کرد ز بیدردی "شیرین" فریاد . کار "شیرین" به جهان شور برانگیختن است! عشق در جان کسی ریختن است ! کار فرهاد برآوردن میل دل دوست خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن خواه با کوه در آویختن است . رمز شیرینی این قصه کجاست؟ :فریدون مشیری [ سه شنبه 90/7/26 ] [ 9:24 عصر ] [ هیوا ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |