وقتی قلبهایمان کوچکتر از غصههایمان میشود وقتی نمیتوانیم اشکهایمان را پشت پلکهایمان مخفی کنیم و بغضهایمان پشت سر هم میشکند وقتی احساس میکنیم بدبختیها بیشتر از سهممان است و رنجها بیشتر از صبرمان؛ وقتی امیدها ته میکشد و انتظارها به سر نمیرسد وقتی طاقتمان تمام میشود و تحملمان هیچ ...
آن وقت است که مطمئنیم به تو احتیاج داریم و مطمئنیم که تو فقط تویی که کمکمان میکنی ...
آن وقت است که تو را صدا میکنیم و تو را میخوانیم آن وقت است که تو را آه میکشیم تو را گریه میکنیم و تو را نفس میکشیم
وقتی تو جواب میدهی، دانهدانه اشکهایمان را پاک میکنی و یکی یکی غصهها را از دلمان برمیداری گره تکتک بغضهایمان را باز میکنی و دل شکستهمان را بند میزنی سنگینی ها را برمیداری و جایش سبکی میگذاری و راحتی؛ بیشتر از تلاشمان خوشبختی میدهی و بیشتر از حجم لبهایمان، لبخند
خوابهایمان را تعبیر میکنی و دعاهایمان را مستجاب آرزوهایمان را برآورده می کنی؛ قهرها را آشتی میدهی و سختها را آسان تلخها را شیرین میکنی و دردها را درمان ناامیدی ها، همه امید میشود و سیاهیها سفید سفید ...
خداوندا ! تنها تو را صدا میکنیم و فقط تو را می خوانیم