رنگین کمان
|
بعداز 6سال سلام نمیدونم از دوستان قدیمی کیا هستن کیا رفتن ولی ظاهرا اکثرا رفتن هرکجاهستید موفق وموید باشید [ یکشنبه 98/1/4 ] [ 11:44 عصر ] [ هیوا ]
[ نظر ]
بازهم غصه به دلها شده است غنچه ی گریه شکوفا شده است لاله ها تشنه کنار دریا دلغمین حضرتِ زهرا شده است
[ چهارشنبه 92/1/7 ] [ 12:0 صبح ] [ هیوا ]
[ نظر ]
ماه رمضان ماه میهمانی خدا بر همه مبارک. امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند رنگین کمانی زیبا به ازای هر طوفان, لبخندی به ازای هر اشک, دوستی فداکار به ازای هر مشکل, نغمه ای شیرین به ازای هر آه واجابتی نزدیک برای هر دعا. [ پنج شنبه 91/5/5 ] [ 3:35 عصر ] [ هیوا ]
[ نظر ]
سال نو مبارک کن مرحمتی حال دگر گون شده ام بهتر زگذشته با تو دمساز شود
[ چهارشنبه 91/1/2 ] [ 10:36 عصر ] [ هیوا ]
[ نظر ]
خدا را شکر که باید ریخت وپاش های بعد از مهمانی را جمع کنیم این یعنی در میان دوستانمان بوده ایم. خدا را شکر که لباسهایم کمی برایم تنگ شده. این یعنی غذای کافی برای خوردن دارم. خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم. این یعنی توان سخت کار کردن را دارم. خدا را شکر که باید زمین را بشویم وپنجره ها را تمیز کنم. این یعنی خانه ای دارم. خدا را شکر که جایی دور جا پارک پیدا کردم . این یعنی هم توان راه رفتن دارم هم اتومبیلی برای سوار شدن. خدا را شکر که سرو صدای همسایه را میشنوم . این یعنی می توانم بشنوم. خدا را شکر که گاهی اوقات بیمار میشوم این به یادم می آورد اغلب اوقات سالم هستم. خدا را شکر که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی میکند. این یعنی عزیزانی دارم که میتوانم برایشان هدیه بخرم. خدارا شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم. این یعنی من هنوز زنده ام. وخدا را برای همه چی شکر....
[ جمعه 90/10/9 ] [ 7:47 عصر ] [ هیوا ]
[ نظر ]
مهرورزان زمان های کهن هرگز از خویش نگفتند سخن که در آنجا که" تو" یی بر نیاید دگر آواز از "من"! ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد هر چه میل دل دوست، بپذیریم به جان، هر چه جز میل دل او ، بسپاریم به باد! آه ! باز این دل سرگشته من یاد آن قصه شیرین افتاد: بیستون بود و تمنای دو دوست. آزمون بود و تماشای دو عشق. در زمانی که چو کبک ، خنده می زد " شیرین" ، تیشه می زد "فرهاد"! نه توان گفت به جانبازی فرهاد : افسوس، نه توان کرد ز بیدردی "شیرین" فریاد . کار "شیرین" به جهان شور برانگیختن است! عشق در جان کسی ریختن است ! کار فرهاد برآوردن میل دل دوست خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن خواه با کوه در آویختن است . رمز شیرینی این قصه کجاست؟ :فریدون مشیری [ سه شنبه 90/7/26 ] [ 9:24 عصر ] [ هیوا ]
[ نظر ]
آن وقت است که مطمئنیم به تو احتیاج داریم [ شنبه 90/6/5 ] [ 10:58 عصر ] [ هیوا ]
[ نظر ]
برنده...متعهد می شود. بازنده...وعده میدهد. برنده...گوش می کند. بازنده...فقط منتظر نوبت برای حرف زدن است. برنده...گام های متعادلی بر میدارد. بازنده...دو نوع سرعت دارد یاخیلی تندیاخیلی کند. برنده...میداند به خاطر چه مبارزه میکند و بر سر چه چیز توافق میکند. بازنده...آنجاکه نباید سازش میکندوبه خاطر چیزی که ارزش ندارد مبارزه میکند. برنده...میگوید:باید راه بهتری هم وجود داشته باشد. بازنده...میگوید:تا بوده همین بوده وهست. برنده...از اشتباهات خود درس میگیرد. بازنده...از ترس اشتباه کردن اقدام به هیچ کاری نمیکند. برنده...وقتی اشتباه میکند میگوید:اشتباه کردم. بازنده...وقتی اشتباه میکندمیگوید:تقصیرمن نبود. برنده...در هرشرایطی آرامش وتعادل خودراحفظ میکند. بازنده...از اینکه دیگران از نقایص اوباخبرشوند همیشه هراسان است. برنده...مشکلی بزرگ را به اجزای کوچک تفکیک میکند تاحل ان آسان شود. بازنده...مشکلات کوچک را آنچنان به هم می آمیزد که دیگر قابل حل شدن نمی باشند. برنده...پس از بیان نکته ی اصلی لب از سخن فرو میبندد. بازنده...آنقدر حرف میزند که نکته یاصلی فراموش میشود. برنده...ضعف های خود راتحت خدمت توانایی هایش میگیرد. بازنده...توانایی های خود را هدر میدهد زیرا که آنها رادر خدمت به ضعف های خود به کار میبرد.
[ پنج شنبه 90/4/30 ] [ 6:39 عصر ] [ هیوا ]
[ نظر ]
خلقت انسان
[ یکشنبه 90/4/5 ] [ 10:58 عصر ] [ هیوا ]
[ نظر ]
[ چهارشنبه 90/3/25 ] [ 9:26 عصر ] [ هیوا ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |