رنگین کمان
|
عارفی شبی از یک خواب آرام وسنگین بیدار شد. نور مهتاب داشت فضای اتاقش را پر می کردیک فرشته همچون زنبقی شکوفا داشت در یک کتاب طلایی چیزی می نوشت آرامش زیاد عارف را گستاخ وبی پروا کرده بود.به فرشته گفت :چی می نویسی!؟ فرشته سرش را بر گرداند وبا چهره ای که تمام زیبایی های عالم را در بر داشت گفت:نام کسانی را که عاشق خداوند هستند. عارف گفت نام من هم هست؟فرشته نگاهی کرد وگفت نه! عارف با ناراحتی گفت ولی من عبادت کرده ام نام من را هم بنویس. هر چند من عاشق یکی از بندگان او هستم اما هیچگاه خدا را فراموش نکرده ام فرشته ناپدید گشت وشب بعد با نوری درخشانتر باز گشت. عارف را صدا زد دفترش را باز کرد ونشان او داد.وگفت این نام کسانی است که خداوند عاشق آن هاست. نام عارف برهمه آن ها پیشی داشت
[ چهارشنبه 89/10/15 ] [ 10:16 عصر ] [ هیوا ]
[ نظر ]
به آرامی آغاز به مردن می کنی اگرسفر نکنی اگر کتابی نخوانی ,اگر به اصوات زندگی گوش نکنی اگر از خودت قدر دانی نکنی به آرامی آغاز به مردن می کنی زمانی که خود باوری را در خود بکشی وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند, اگر برده عادات خود شوی ,اگر همیشه یک راه تکراری بروی... اگر روزمرگی را تغییر ندهی, اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی, اگر با ناشناسی صحبت نکنی توبه آرامی آغاز به مردن می کنی اگر از شور حرارت ,اگر ازاحساسات سرکش واز چیزهایی که چشمانت را به درخشش وا می دارند و ضربان قلبت را تند تر میکنند دوری کنی.... تو به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر باشغلت یا عشقت شاد نیستی آن راعوض نکنی اگر برای مطمئن درنامطمئن خطر نکنی اگر ورای رویاها نروی اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگیت ورای مصلحت اندیشی بروی... امروز زندگی را آغاز کن ونگذار به آرامی بمیری... شادی را فراموش نکن [ چهارشنبه 89/10/1 ] [ 10:5 عصر ] [ هیوا ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |