تو دنياي مني اما... به دنيا اعتباري نيست!!!
اميدوارم لبت خندون و دلت شاد باشه
سلام.
ببخشيد که دير اومدم شعر قشنگي نوشتيد
ز بهشت كه بيرون آمد، دارايياش فقط يك سيب بود. سيبي كه به وسوسه آن را چيده بود.و مكافات اين وسوسه هبوط بود.فرشتهها گفتند: تو بي بهشت ميميري. زمين جاي تو نيست. زمين همه ظلم است و فساد. و انسان گفت: اما من به خودم ظلم كردهام...زمين تاوان ظلم من است. اگر خدا چنين ميخواهد، پس زمين از بهشت بهتر است.خدا گفت: برو و بدان جادهاي كه تو را دوباره به بهشت ميرساند، از زمين ميگذرد، از زميني آكنده از شر و خير، از حق و از باطل، از خطا و از صواب؛ و اگر خير و حق و صواب پيروز شد، تو بازخواهي گشت......... وگرنه..........!!!و فرشتهها هم گريستند.اما انسان نرفت. انسان نميتوانست برود……انسان بر درگاه بهشت وامانده بود. ميترسيد و مردد بود. و آن وقت خدا چيزي به انسان داد. چيزي كه هستي را مبهوت كرد و كائنات را به غبطه واداشت.انسان دستهايش را گشود و خدا به او «اختيار» داد.خدا گفت: حال انتخاب كن. زيرا كه تو براي انتخاب كردن آفريده شدي. برو و بهترين را برگزين كه بهشت پاداش به گزيدن توست.عقل و دل و هزاران پيامبر نيز با تو خواهد آمد تا تو بهترين را برگزيني.و آنگاه انسان زمين را انتخاب كرد. رنج و نبرد و صبوري را.و اين آغاز انسان بود.
سلام
وبلاگتون بسيار زيبا و شعرتون دلنشينه
موفق و مويد باشيد
سلااااااااااام خوبي گلم؟؟؟
دلم برااااات تنگ شده بووووود
آپت خيلي عاليييييي بوووووووود
مرسي خبرم كردي
برام دعا كني هاااااااااااااااا
دوستت دارم
سلام وبلاگ بسيار زيبايي داريد شعر قشنگي نوشتيد
موفق باشيد
شما راصميمانه به وبلاگم دعوت مي کنم اگه بياييد ونظري داشتيد بديد ممنون مي شوم دوباره بهتون سر ميزنم