وبلاگ :
رنگين كمان
يادداشت :
عشق وعبادت
نظرات :
5
خصوصي ،
24
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
===
هيوا!
تورا به ياد نمي آورم.
نمي دانم چرا!
گاهي وقتها فکر مي کنم؛
آنشب که بي اجازه در حوالي ذهنت پرسه مي زدم؛
حواسم را
درمعصوميت چشمهاي بي افاده ي تو جا گذاشته ام.
آهاي هيوا!
ديگر ؛هيچکس از ميخچه ي پاي کسي با خبر نمي شود.
ديگر دستهايمان بوي گندم نمي دهند.
وما چه ساده ؛
درآستانه ي پر خيال واقعيت
پرده ي نجابتمان را دريده ايم.
هيوا!
دوست دارم کفشهايم را از پاي در آورم؛
وبي هيچ دق دقه اي فرياد بزنم.
آري! فرياد؛فرياد؛فرياد!
باور کن مدتهاست که درحسرت يک فرياد
چشم بر عقربه هاي ساعت زمان دوخته ام.
خسته ام هيوا!
خسته ام؛از ازدحام آهن وآدم
از تکرار؛
واز سکوت وحشيانه ي باد.
باور کن!
باور کن هيوا!
هميشه از پايان هراس داشته ام
اما نه!
من با تو ايمنم.
من با تو من شدم
ورنه مني نبود.